گروه تاریخ- محمد مهدی اسلامی: پس از آنکه افکار عمومی در چند سال اخیر مجدداً حساسیت بیشتری به پرونده 8 شهریور1360 نشان داده و نام برخی چهرههای مطرح در آن دوباره به چالش کشیده شد، سرانجام در خردادماه سال گذشته «عصرنو»، نشریه داخلی سازمان مجاهدین انقلاب در مقالهای با عنوان «پنجه اقتدارگرایان بر چهره تاریخ و حقیقت؛ درباره انفجار دفتر نخستوزیری» سعی بر توجیه رفتار افرادی همچون بهزاد نبوی و خسرو تهرانی در جذب کشمیری کرد.
این مطلب با جملاتی از امام آغاز میشد که در صحیفه نور درج نشده است. سپس نویسنده، جملهای از پائولو کوئیلو را برای احتجاج قرار داده است! (اگرچه بی ارتباط است، اما بد نیست یادآوری شود که پائولو کوئیلو همان کسی است که دوست و مترجم اختصاصی ایرانیاش، همان شاهد مشکوک مرگ ندا آقاسلطان است)
«برخی بدترین جنایتهای نوع بشر به نام حقیقت انجام شده است... یک نفر، به نام حقیقت، به صلیب کشیده شد، اما پیش از مرگ برای ما تعریف ژرفی از حقیقت به جای گذاشت. حقیقت چیزی نیست که به ما اطمینان و یقین میبخشد، حقیقت چیزی نیست که ما را از دیگران بهتر میکند. حقیقت چیزی نیست که در زندان عقاید از پیش تعیین شده خویش حبس کرده ایم، حقیقت چیزی است که ما را آزاد میکند.»
پس از بیان این قبیل مقدمات، نویسنده به بیان مطالبی میپردازد که به تعبیر وی، روایتی صادقانه از تاریخ است. از جمله از قول بهزاد نبوی مینویسد: «ما در اول انقلاب یک سیستم اطلاعاتی و امنیتی قوی نداشتیم. آقای [خسرو] تهرانی که از طرف شهید رجایی به عنوان معاون اطلاعاتی و امنیتی حکم گرفته بود، از صفر شروع کرد. سازمانی نبود که چنین کارهایی را انجام دهد و در ابتدا آقای تهرانی تنها خودش بود و 30-40 نفر از اطرافیانش. با توجه به چنان شرایطی تعجبآور نبود که نظام نتواند کشمیریها را شناسایی کند».
این ادعا در حالی مطرح میشود که گزارشهای مکرر درباره سوابق همکاری کشمیری با منافقین، دستگیری وی هنگام خروج غیرقانونی اسناد از اداره دوم ارتش و... حداقل اطلاعاتی بود که میتوانست حتی کسانی را که داعیه فعالیت اطلاعاتی و امنیتی نداشتند، به تأمل درباره وی وادار نماید، امری که هیچگاه درباره کشمیری رخ نداد.
بهزاد نبوی در بخش دیگری در مورد کشمیری میگوید: «به طوری که گزارش کردهاند، در پیش از شروع همکاری با برادر تهرانی در نخست وزیری، از فعالان مورد اعتماد اداره دوم ارتش و نیروی هوایی بوده و در فرو نشاندن اعتصاب همافران در سالهای اول انقلاب نقش مؤثری داشت است. نقشه رادیو مجاهد در عراق را تهیه کرده و در اختیار نیروی هوایی قرار داده و اتفاقاً نیروی هوایی علیه این ایستگاه رادیویی عملیات موفقی انجام داد. منتهی قبلاً به آنها اطلاع داده بود و آنها تخلیه کرده بودند ولی کسی متوجه نشد و برای یکی، دو روز ارتباط رادیو مجاهد قطع شده بود».
این ادعا در حالی مطرح می شود که به وضوح در جهت موجه جلوه دادن چهره کشمیری است و جالب تر آنکه تبرئه کشمیری از پرونده دیگری که توسط خسرو تهرانی به وی واگذار شده بود. این همان پرونده ای است که با انتشار اسنادی، در سالهای اخیر رد پای کشمیری در آن آشکار شده بود و مدتی پیش از این مصاحبه، برخی رسانه ها برای اولین بار پس از سالها بدان پرداخته بودند.
سعید شاهسوندی -همان فردی که در ادامه این مطلب از سوی عصر نو به گفتههای او استناد شده ، از اعضای ارشد سازمان که اکنون از منافقین بریده و در خارج از کشور به سر میبرد-، درخصوص چگونگی عملکرد کشمیری میگوید: «یک طرح اطلاعاتی را راه انداخت و بسیاری از سران رژیم را دعوت کرد و گفت کاری کنیم که جلوی نفوذیها را بگیریم و آنها را شناسایی کنیم، در حالی که خودش بالاترین نفوذی بود و این طرح را میداد و طبعاً هیچ کس جز خودش مسئولیت این طرح را بر عهده نمیگرفت و به این ترتیب اگر مزاحمینی بودند که ممکن بود نسبت به او حساسیت داشته باشند، تحت عنوان نفوذی ممکن بود آنها را از قسمتهای مختلف حذف کند و در عین حال جایگاه خودش را مستحکمتر کند. ما همان طور که گفتم در کردستان مشغول به رادیو مجاهد بودیم، بعدها معلوم شد که جمهوری اسلامی به دنبال راه افتادن رادیو مجاهد طرح بمباران ایستگاه رادیویی را در دستور کار خودش قرار داده، طرحی که کشمیری بعدها در سازمان گفت که پیشنهاد رفسنجانی بوده و پیگیریاش به نخست وزیری داده می شود. ابتدائاً پارازیتهایی که فرستاده میشود و همچنان اثر نمیکند و طرح بمباران را میدهند که ابتدا شناسایی محل فرستنده در ارتفاعات و بعد هم بمباران آن است که مسئول این طرح کشمیری است و نتیجه هم معلوم است که چه سرانجامی دارد!»
شاهسوندی در همان برنامه مورد استناد «عصر نو» در رادیو آلمان بخشهای نامهای از کشمیری خطاب به مسعود رجوی را میخواند که در آن به این برنامه اینگونه اشاره شده است: «در فروردین ماه 60 بود که برادر قهرمانم... [به احتمال خیلی زیاد مهدی افتخاری] از من خواست تا تمامی فعل و انفعالات نهاد... [شورای عالی امنیت] را دقیقاً زیر نظر بگیریم، به همین منظور برای محکم کردن پایم شروع به کار کردم. رهنمودها را برادر شهیدم... [احتمالا معدوم محمد بقایی] می داد. خطوط قسمتی که به آنجا نفوذ کرده بودم، برای همه ارگانهای رژیم، اعم از دادستانی، کمیتهها، سپاه، آموزش و پرورش، جهاد سازندگی، جهاد دانشگاهی، وزارت ارشاد و رادیو و تلویزیون در آن مقطع لازم الاتباع و لازم الاجرا بود. یک بار خودم فضای بهخصوصی را فراهم نمودم و متعاقباً تشکیل یک جلسه ویژه را دادم، بالاترین مهرههای اجرایی رژیم به شورای عالی امنیت احضار شدند و از طریق چند تن از آنها که قبلاً با آنها صحبت کرده بودم، مسئله چک برخی افراد و این که نفوذی مجاهدین نباشند را مطرح کردم و بعداً خودم نیز وارد شده و نظراتی دادم... در همان ایام که آغاز کار رادیو بود [مقصود رادیو مجاهد است] رژیم بیش از عملیات نظامی از صدای مجاهد وحشت داشت، در ابتدا، مسئله از طرف رفسنجانی و نخست وزیرشان پیگیری شد، وقتی پارازیت مسئله را حل نکرد، اقدامات جدیتری را میخواستند به مرحله اجرا بگذارند. هیأتهایی از مخابرات، سپاه، رادیو و تلویزیون، ارتش و نیروی هوایی برای یافتن محل فرستنده تلاش میکردند، گزارشات ارسالی برای شورای عالی که به دست من میرسید حاکی از این بود که مسئله اصلی یافتن محل فرستنده رادیو است. شورای عالی دفاع در یکی از گزارشات خود نظر داده بود که در مقایسه با جبهههای جنگ اولویت را به شناسایی محل فرستنده رادیویی مجاهد بدهید.» (توضیحات داخل کروشه از
اشاره شاهسوندی به موضوعی است که در کشاکش نبرد منافقین و نظام جمهوری اسلامی ایران پس از اعلام جنگ مسلحانه تابستان سال 60 رخ داد. رادیو منافقین (رادیو مجاهد) فعالیت بسیار شدیدی در سازماندهی نیروهای باقی مانده در خاک جمهوری اسلامی داشت. در این مقطع مسئولین تصمیم به نابودی مرکز این رادیو میگیرند.ستادی از متخصصین بسیار مجرب نیروی هوایی، اداره فرکانسهای مخابرات، اداره دوم ارتش و... تشکیل و مأموریت مییابند محل رادیو را کشف کنند. خسرو تهرانی که در آن مقطع دبیری شورای امنیت را برعهده داشته است، قائم مقام خود مسعود کشمیری را در رأس این ستاد قرار می دهد.
پس از شناسایی کامل و تهیه نقشه دقیق، یک جنگنده بمب افکن برای نابودی مقر رادیویی منافقین اعزام میشود که به دلایل نامعلومی دچار سانحه شده و سقوط میکند.
پس از این سانحه، ستادی برای بررسی علل آن مأمور میشوند که از سوی خسرو تهرانی که مسئولیت دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری را نیز بر عهده داشته است، بار دیگر مسعود کشمیری در رأس کمیته قرار میگیرد. در این عملیاتها، جواد قدیری نیز کشمیری را همراهی میکرده است.
جالب اینجاست که این عملیات که توسط کشمیری به شکست انجامیده است، از سوی بهزاد نبوی به عنوان عملیات موفقی اعلام میشود که از سوی کشمیری سازمان یافته است! آیا لازم است برای آنکه خود را تبرئه کنند، حتی کشمیری را هم تبرئه کنند؟