منتظران

پویشی برای خواستن آمدنش

منتظران

پویشی برای خواستن آمدنش

پرونده ناتمام یک انفجار(2)

ثانیه نیوز- «فعلا مسکوت بماند!» این دستور حضرت امام سلام الله علیه در ذیل درخواست شورای عالی قضایی درباره ادامه رسیدگی به «پرونده انفجار هشت شهریور و شهادت شهید باهنر و رجایی» است. بهانه و توجیه شورای عالی قضایی برای اخذ چنین دستوری در آن دوران، امکان اخلال در شرایط بحرانی نظام به خصوص با توجه به صرف توان نظام در جبهه‌های جنوب و قرار داشتن گروهی از متهمین بر مسند قدرت بود. اما امروز که نظام در آن شرایط اضطراری نیست، چرا پرونده انفجار «هشت شهریور» به جریان نمی‌افتد؟

خدایا تو شاهدی چندین‌بار با عناوین مختلف خطر منافقین انقلاب را (همان‌ها که التقاط به گونه منافقین خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را گرفته و همانا ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان دستمال ابریشمی بسیار بزرگ به بزرگی مجمع‌الاضداد به دست گرفته‌اند هم رجایی و باهنر را می‌کشند هم به سوگشان می‌نشینند هم با منافقین خلق پیوند تشکیلاتی وسپس... برقرار می‌کنند، هم آنان را دستگیر می‌کنند و هم برای آزادیشان و اعطای مقام و مسؤولیت بدانان تلاش می‌کنند و از افشای ماهیت کثیف آنان سخت بیمناک می‌شوند، هم در مبارزه علیه آنان (و در حقیقت برای جلب رضایت مسؤولین  و نجات بنیادی آنان) خود را در صف منافق‌کشان می‌زنند و هم در حوزه‌های علمیه به فقه و فقاهت روی می‌آورند تا مسیر فقه را عوض کنند.) به مسؤولین گوشزد کرده‌ام.

گفته‌ام که خطر اینان (منافقین انقلاب) به مراتب زیادتر از خطر منافقین خلق است چرا که علاوه بر همه شیوه‌‌های منافقانه منافقین سالوسانه در صف حزب‌اللهیان قرار گرفته صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود درآورده‌اند به گونه‌ای که عملاً عقل و اراده منفصل برخی تصمیم‌گیرندگان قرار گرفتند.»

از وصیت نامه شهید لاجوردی دادستان سابق انقلاب و از مسؤولان بررسی پرونده هشت شهریور

* خار چشم منافقین

شهید لاجوردی در زمان رسیدگی به پرونده هشت شهریور با دستگیری برخی عناصر مشکوک به سرعت به هسته اصلی یعنی طراحان فاجعه هشت شهریور نزدیک می‌شد. از جمله دستگیرشدگان فردی به نام تقی محمّدی که نزدیکترین فرد به کشمیری (عامل انفجار) محسوب می‌گشت و می‌توانست اطلاعات ذیقیمتی را در مورد طراحان اصلی ترور شهید رجایی و باهنر ارائه دهد. اما در همان روزهای اوّلیه پس از دستگیری یک شب به صورت مشکوک در سلول خود به قتل رسید.

نکته قابل توجه این‌که تاکنون همه کسانی که به نوعی در پیگیری هشت شهریور نقش داشته‌اند به شهادت رسیده‌اند از جمله شهید ربانی املشی و شهید قدوسی را نیز می‌توان علاوه بر شهید لاجوردی نام برد.

شهید لاجوردی در زمانی به شهادت رسید که عهده‌دار هیچ‌گونه مسؤولیتی نبوده و ترور وی هیچ ارزش حرفه‌ای و سیاسی نداشت و منافقین می‌توانستند با توجه به ریسک‌پذیری بالای این نوع اقدامات هدف بهتری را انتخاب کنند که دارای مناصب حکومتی بوده و ترور وی دال بر قدرت بالای عملیاتی گروهک منافقین  باشد.

نکته دیگر این‌که ممکن است ادّعا شود منافقین به خاطر کینه‌ای که از شهید لاجوردی داشتند او را به عنوان هدف انتخاب کردند اما این ادعا نیز منتفی می‌باشد به دلیل این‌که شهید لاجوردی مدّت زیادی بود که از مسؤولیت‌های خود کناره گرفته و با همان ساده‌زیستی همیشگی مشغول کسب و کار سنتی خود یعنی پارچه فروشی در بازار بود و منافقین خیلی پیش از آن می‌توانستند آن شهید بزرگوار را ترور کنند.

اما آنچه که موجب شد تا منافقین شهید لاجوردی را به عنوان هدف و آن مقطع را به عنوان زمان ترور انتخاب کنند تنها یک موضوع بود و آن هم چیزی نبود جز تلاش آن شهید در هفته‌های آخر عمر خود برای پیگیری مجدد پرونده هشت شهریور و قطعاً پیشنهاد ترور شهید لاجوردی ازسوی کسانی داده شد که از بازگشایی پرونده انفجار دفتر نخست‌وزیری هراسناک بودند.

 آفتاب پشت ابر: انفجار هشت شهریور

... یک مقاله‌ای در روزنامه اطلاعات همان زمان چاپ شد که یکی از کادرهای سازمان منافقین این مطلب را نوشته بود، که سازمان مجاهدین [خلق] اشتباه کرد، که رو در روی نظام ایستاد و خودش ضربه خورد. این‌ها باید این استراتژی را انتخاب می‌کردند که می‌آمدند زیر عبای آخوندها قرار می‌گرفتند، مدتی می‌ماندند. در موقع مقتضی بیرون می‌آمدند و قدرت را قبضه می‌کردند. یک عدّه به این سفارش ماندند و عمل کردند... این‌ها چنان تظاهر به خط «امامی» می‌کردند که خط «امام» را در انحصار خودشان قرار داده بودند و گفتند که فقط ما در خط «امام» هستیم... اولین خیانتی که کردند شهادت مرحوم «شهید رجایی» و «شهید باهنر» بود، آن‌ها اطلاعات نخست‌وزیری را داشتند و می‌دانستند «کشمیری» (عامل انفجار) منافق است. با او سابقه‌دار و هم‌بند بودند. او را آوردند در نخست‌وزیری و به پست‌های بالا ارتقاء دادند... بلافاصله آمدند، یک جنازه برای «کشمیری» درست کردند... وقتی با اعتراض و آگاهی دیگران روبه‌رو شدند، آمدند این شعار را ترفند خودشان قرار دادند که بله ما می‌دانستیم، می‌خواستیم منافقین «کشمیری» را خارج نکنند، تا دستگیرش کنیم! تنها کسی که به این مسئله پی‌ برد و رحمت خدا بر او باد، مرحوم «شهید لاجوردی» بود. پرونده‌ای تشکیل داد، عده‌ای از این‌ها را دستگیر کرد. یک نفر به نام «تقی محمّدی» کاردار ایران در افغانستان بود. دستگیر شد. آمد تا شروع کرد به پرده برداشتن از مسائل، یک روز بعد جنازه او را کف سلول دیدند! نفوذ داشتند [-] یکی از همین منافقین به نام «قدیری» در اوین بود [-] او [«تقی محمدی»] را کشتند و نگذاشتند پرونده [«کشمیری»] پیگیری شود. (ص636-634]
از هفته‌نامه «شما»- سخنرانی «روح‌الله حسینیان» 10/6/1379


از جلد دوم کتاب شهید دکتر «باهنر» الگوی مقاومت، مصاحبه مقام معظم رهبری در دوران ریاست جمهوری [1360]:

از خاکسترهایی که در آنجا بود، مقداری جمع کردند و در پلاستیک ریختند و به عنوان جسد «کشمیری» به مسؤولین معرفی کردند. البته بعضی از آن کسانی که این کارها را می‌کردند؛ الان در زندان هستند و به عنوان همین مسئله مورد سؤال هستند که چگونه یک مشت خاکستر را به عنوان جسد «کشمیری» معرفی کردند؟ (ص706)

سید «رضا زواره‌ای» - آبان و آذر 1379:

... مطابق با اظهارات بازجویی، که من دیدم، در روز انفجار نخست‌وزیری، آرایش نیروهای حاضر در نشستن، به این شکل بوده که رئیس‌جمهور در صدر میز [ضلع شمالی میز مستطیلی جلسه] و در سمت چپ او [ابتدای ضلع طولی چپ به سمت درب خروجی] نخست‌وزیر، بعد صندلی وزیر کشور، بعد رئیس شهربانی و بعد نمایندگان نیروهای مسلح در دو طرف میز... در سمت رأست رئیس‌جمهور [ابتدای ضلع طولی سمت رأست رئیس‌جمهور] مکان منشی جلسه قرار داشت که «کشمیری» در آن روز روی آن صندلی نشست. کیف بمب را در کنار پای خود نزدیک به «شهید رجایی» کار گذاشت.

«کشمیری» نمی‌بایست در آن جلسه شرکت کند و در صورت شرکت احتمالی هم، باید در انتهای ضلع طولی چپ میز یعنی تقریباً آخرین فاصله از رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر می‌نشست. ولی درست جلسه قبل از انفجار و نیز جلسه انفجار او در مکان کنار رئیس‌جمهور که جای نشستن مسؤول اطلاعات و تحقیقات نخست‌وزیری یعنی «خسرو تهرانی» بود، جا گرفت... در کنار درب ورودی یعنی پشت صندلی‌های نخست‌وزیر، وزیرکشور، رئیس‌شهربانی، درب ورود و خروج جلسه بود که در کنار درب با کمی فاصله، فلاکس‌های آب‌جوش و چایی و تعدادی استکان و نعلبکی وجود داشت.

کشمیری» بدون کیف، از جای خود بلند می‌شود. برای «باهنر» و «رجایی» چایی می‌ریزد. از پشت «باهنر» و «دستجردی» این‌ها به طرف جای اصلی استقرار خود در انتهای میز که «خسرو تهرانی» روی آن نشسته بود، می‌رود. با او مکالمه کوتاهی می‌کند. به جای این‌که برود و سرجای جدید خود در کنار مرحوم «رجایی» بنشیند، از درب خارج می‌شود... شما تعقیب کن که چه کسانی از نخست‌وزیری یا جاهای دیگر «ربانی‌املشی» و «موسوی‌اردبیلی» را در شورای عالی قضایی با هزار جور بازی و بهانه، بازی دادند که پرونده، دست «لاجوردی» نیفتد.

بچه‌های 51-41 ساله که روزنامه منافقین توزیع می‌کردند، اوین می‌رفتند. پرونده قتل رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر را ارجاع دادند به دادگستری؟ چه دستی در کار بود؟... چطور «تقی محمدی» سرنخ اصلی، از کشور خارج شد. وقتی هم که با پیگیری «لاجوردی»‌، «تقی محمدی» مطالبی را عنوان کرد، پیگیری‌اش چه شد؟ روز روشن، شهید ساختند از آن منافق بی‌همه‌چیز جانی. آوردند تا مجلس و تریبون‌ها، که دکتر «زرگر» حساس شد و داد و بیدادش درآمد که این چیه آوردید،‌ می‌گویید جنازه «کشمیری» است؟... مگر «کشمیری» در ارتش، پرونده سرقت اسناد و ضد جاسوسی برایش درست نشده بود؟ مگر به حضور «باقری» فرمانده نیروی هوایی هم کشیده نشده بود. با آن سابقه چرا به نخست‌وزیری آوردندش؟ (ص628-625)

از صورتجلسه 543 مجلس شورای اسلامی- سؤال «زواره‌ای» از «اصغری»:... من اعتقاد خودم را می‌گویم. با توجه به اسنادی که به جهاتی، من دیدم که از خانه «کشمیری» به دست آمده، شاید آن موقع هم برای بعضی از برادرها عرض کرده باشم. (سی‌.آی.ا) و آن عواملی که «کشمیری» را تا اینجا رساندند، افرادی به مراتب قوی‌تر از «کشمیری» به صورت نفوذی در دستگاه‌ها باید داشته باشند تا «کشمیری» را قربانی این‌کار بکنند... (ص594)

در پرونده 8 شهریور متهمینی که تا کنون از آن‌ها در رسانه‌ها نام برده شده به 3 دسته تقسیم می‌گردند: ... دسته دوم گروهی هستند که در زمان رسیدگی به پرونده (سال 60 الی 65) به مسند قدرت بوده‌اند و پس از مسکوت ماندن پرونده به تدریج ارتقای جایگاه پیدا کرده‌اند اما همینک دیگر بر مسند قدرت نیستند. بهانه شورای عالی قضایی در آن دوران امکان اخلال در شرایط بحرانی نظام بخصوص با توجه به صرف توان نظام در جبهه‌های جنگ بود که با همین توجیه و مصلحت‌اندیشی توانستند دستور حضرت امام را در این پرونده اخذ کنند که فرمودند «فعلاً مسکوت بماند». لکن این گروه دیگر در آن شرایط حساس و نظام نیز در آن شرایط اضطراری نیست.

از روزنامه «جمهوری اسلامی»14/6/1360- خطبه‌ نمازجمعه  «هاشمی رفسنجانی» :

... برنامه می‌ریزند، یکی را بکشند. یکی هم در کنار او بدنام کنند... اخیراً من شنیدم تلفن‌هایی به کار افتاده و افرادی جریان‌هایی که تحقیقاً ریشه‌اش در لیبرالیسم است و یا خود منافقین است شخصیت بسیار معتبر این جمهوری، آقای «بهزاد نبوی» را دارند زیر علامت سؤال قرار می‌دهند و این ترور دوم است. (ص559)

از کتاب «پس از بحران» - خاطرات هاشمی‌رفسنجانی:

... یکشنبه 7 تیر [1631] ... شب آقای «صبوری» از گروه پیگیری پرونده انفجار نخست‌وزیری و جنایت «(مسعود) کشمیری» آمد و اطلاعات زیادی راجع به «کشمیری» و همکاران او داد. یک سازمان انقلابی را زیر سؤال برده بود که باید تحقیق کنیم. مطلب مهمی است. [توضیحات پاورقی مربوطه نیز چنین است:] اشاره به نقش سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و شخص آقای «بهزاد نبوی» و «خسرو تهرانی» که تاکنون صحت یا سقم آن به اثبات نرسیده است...

از جلد دوم کتاب «مجموعه آثار یادگار امام [ره]» - خاطره حاج «سید احمد خمینی» (7/7/1371):

... «کشمیری» و بنا بود یک چمدان مواد منفجره را بیاورد و در کنار «حضرت امام» بگذارد.

از وصیت‌نامه «شهید سیداسدالله لاجوردی- منتشره در شهریور 1377:

... خدایا تو شاهدی چندین‌بار به عناوین مختلف، خطر منافقین انقلاب را [-] (همان‌ها که التقاط به گونه منافقین خلق سرأسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر کرده و همانا ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان دستمال ابریشمی بسیار بزرگ به بزرگی مجمع‌الاضداد به دست گرفته‌اند؛ هم «رجایی» و «باهنر» را می‌کشند و هم به سوگشان می‌نشینند؛ به مسؤولین گوشزد کرده‌ام

 مسعود کشمیری کیست؟

هر سال همزمان با هشتم شهریور ماه، نام مسعود کشمیری به عنوان عنصری که عامل انفجارنخست وزیری بوده و با نفاق خود تا اصلی ترین مراکز امنیتی کشور نفوذ نموده بود، مطرح می شود. نام او غالباً همراه است با بیان تزویرهایش که دو خودکار در جیب داشته یکی برای بیت المال و یکی شخصی و... اما در این میان، کمتر، سوابق و شخصیت او بررسی شده است.

مسعود کشمیری فرزند سعید با شماره شناسنامه 401، متولد 1329 از کرمانشاه، دارای مدرک لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران بود که از تاریخ 23/5/51 تا اواخر سال 53 با قراردادهای 6 ماهه به عنوان کارآموز در وزارت کار و امور اجتماعی شاغل بوده است.
وی همچنین پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در شرکت "سایبرناتیک" و شرکت انگلیسی "رایدر هند" با مسئولیت فردی معروف به "مستر نیشام" شاغل بوده است. با پیروزی انقلاب و بازگشت خارجی ها به کشورهایشان، شرکت مذکور منحل می شود و مسئول شرکت با برجای گذاشتن اموال خود از کشور فرار می کند.

شرکت سایبرناتیک نیز مربوط به اسماعیل داودی شمسی بوده است و معرف های کشمیری قدسی خرازیان و رضیه آیت الله زاده شیرازی از اعضای شاخص منافقین بوده اند. از دیگر معرفین وی علی اکبر تهرانی است که از متهمین ردیف اول در پرونده هشتم شهریور بوده است.

وی قبل از انقلاب توسط پسر دایی خود، ابوالفضل دلنواز -که برادر همسرش نیز بود و در درگیری مسلحانه معدوم شد-، جذب سازمان مجاهدین شد. ابتدا در بحث های خانوادگی از آنها حمایت می کرد، لیکن به مرور زمان چهره ای حزب اللهی و حامی جمهوری اسلامی به خود گرفت و کمی پیچیده تر عمل کرد.

او به همراه علی اکبر تهرانی تحت مسئولیت محمود طریق الاسلام در این سازمان حضور داشت. وی پس از انقلاب نیز همچنان عضو سازمان منافقین بوده و اسامی مستعاری همچون "حنیف" و "مجیب" داشته است. منزل او در مهرشهر کرج و آریاشهر از بزرگترین انبارهای سلاح و مهمات سازمان بوده است و افراد سطح بالایی از سازمان در این منازل به تشکیل جلسه می پرداخته اند. همسر وی مینو دلنواز نیز از اعضای فعال منافقین بوده است و اکنون نیز به همراه وی متواری است. کشمیری همزمان با فعالیت گسترده در سازمان منافقین به عضویت در کمیته مستقر در اداره دوم ارتش تحت سرپرستی محمد کاظم پیرورضوی در می آید.

وی مدتی نیز در ضد اطلاعات مرکزی نیروی هوایی و مرکز مستشاری امریکایی ها با عنوان نماینده نخست وزیر دولت موقت و زیر نظر کمیته اداره دوم ارتش مستقر بود. در این مدت، از جمله اقدامات وی می توان به مداخله و جلوگیری از به جریان افتادن و محاکمه عاملان کشتار 17 شهریور اشاره کرد که با توجه به ریشه امریکایی جمعه خونین و تظاهر منافقین در آن تاریخ به اعمال ضد امریکایی، محل تأمل فراوان است.

وی در بدو تأسیس طرح و برنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز مدتی به عضویت آن در آمد. معرف وی عبدالمجید قبادیان معدوم از دیگر نفوذی های ارشد منافقین به سپاه آقای داود شمسی بوده است.
وی همچنین عضویت مؤثر در ستاد خنثی سازی کودتای نوژه به نمایندگی از کمیته اداره دوم ارتش داشته است که از جمله خیانت های وی در این مقطع، فراری دادن رهبر عملیات کودتا سرهنگ احسان بنی عامری بوده است.

وی سپس دستور ضرورت نفوذ در نخست وزیری را دریافت می کند و برای آغاز این مسیر، ابتدا عضو دفتر نخست وزیری در سیتان و بلوچستان می شود. کشمیری مدتی کوتاه نیز در دفتر محسن سازگارا معاونت سیاسی اجتماعی بهزادنبوی وزیر وقت مشاور در امور اجرایی مشغول به کار شد و از آنجا به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری به سرپرستی خسرو تهرانی رفت. وی از آنجا مدتی به فعالیت در دبیرخانه شورای امنیت پرداخت و سپس جانشین خسرو تهرانی در دبیرخانه شورای امنیت شد. عملکرد وی در این جایگاه آنچنان بود که بسیاری به غلط تصور کرده اند وی خود دبیر شورای امنیت بوده است.

از دوستان صمیمی او می توان به علی اکبر تهرانی، جلیل بیات (که از اتهاماتش جسدسازی برای کشمیری و تلاش برای شهید جلوه دادنش بوده است)، اشاره کرد.

پس از انفجار دفتر نخست وزیری، در نتیجه بازرسی از منزل مسعود در شهرستان کرج، مقادیر زیادی سلاح و مهمات کشف شد، پدر مسعود کشمیری بازنشسته شرکت نفت بود که در سال 1377 به علت سرطان در انگلستان فوت و دفن شد. این بخشی از اطلاعاتی است که حجت الاسلام ری شهری در کتاب خاطرات خود از مسعود کشمیری نقل می کند.

درباره مسعود کشمیری، سعید شاهسوندی، عضو پیشین مرکزیت مجاهدین خلق ایران که مدتی با کشمیری در ترکیه همخانه بوده است، در مصاحبه ای گفته است: «ولی کشمیری را مدت کوتاهی در ترکیه در یک خانه سازمانی که من آنجا بودم و همسرم نیز بود، در حوالی خیابان فاتح استانبول ترکیه، کشمیری و همسرش مدتی آنجا بودند.

مکان این خانه پشت مسجد سلطان محمد فاتح بود که یکی از خلفاء و پادشاهان است. در آن حوالی ما یک خانه ای داشتیم و بعدها در منطقه شمالی استانبول بود و ما مدتی در این هر دو محل با کشمیری و خانمش و من و خانمم هم خانه بودیم و مدتی با هم بودیم. طبعاً ما زیاد درباره حادثه هایی که بر هر کدام از ما رفته صحبت نمی کردیم، این یکی از اصول سازمانی بود ولی به هر حال ایشان مدتی در ترکیه بود."

او ادعا می کند مسئول بالاتر کشمیری فردی به نام افتخاری بوده است: «مهدی افتخاری مسئول بخش نظامی- امنیتی سازمان هست، در آن ایام، مسئول بخش نفوذی ها بود، اینهایی که در ارگان ها نفوذ کردند در ارتباط مستقیم با مهدی افتخاری هستند. مهدی افتخاری چهره ای است که در هیچ یک از جلسات علنی در ستادهای شناخته شده سازمان و مراکز اصلی یا تردد نمی کند و یا بسیار کم تردد می کند و از ورودی های معمولی ساختمان ورود و خروج نمی کرد و در جلسات کمتر حضور پیدا می کرد. کاندیدای علنی سازمان در مجلس و خبرگان نبود و همیشه چهره ای بود که در حاشیه بود و کمتر کسی او را می شناخت و کمتر کسی از نیروهای جدید می دانست او چه نقشی دارد که در این ایام مسئول بسیاری از نیروها از جمله مسعود کشمیری، همین آقای مهدی افتخاری است.»

سرهنگ مهدی کتیبه از اعضای حاضر در جلسه شورای امنیت که جان سالم به در برده است، درباره کشمیری می گوید: «در اواخر سال 57 از طرف نخست وزیری عده ای را برای حفظ اسناد و مدارک سری و طبقه بندی شده در ارتش مأمور کردند. از جمله این افراد آقای کشمیری بود که با دست خط رسمی رئیس دفتر نخست وزیر وقت یعنی مهندس بازرگان به ارتش معرفی شده بود تا حفاظت از اسناد و مدارک نیروی هوایی را بر عهده گیرد. رئیس دفتر نخست وزیر آقای بازرگان، شخصی بود به نام آقای خلیلی، بدین ترتیب کشمیری به کلیه اسناد سری و طبقه بندی شده نیروی هوایی، ضد اطلاعات و حفاظت اطلاعات دسترسی پیدا می کند. ایشان تا کمی قبل از انفجار نخست وزیری در نیروی هوایی بود و با آقای محمد رجبی و داداشی که آنها هم از نخست وزیری معرفی نامه داشتند و در ستاد مشترک فعالیت اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی انجام می دادند. کشمیری به این صورت وارد تشکیلات نظامی گردید و بعد از مدتی کارش را در نیروی هوایی رها کرد و به شورای امنیت آمد، او قیافه حق به جانبی داشت، با ریش محرابی، قشنگ و صورت سرخ و سفید موجه که هر کس که ایشان را می دید، فکر می کرد حتی نماز شبش را نیز ترک نمی کند.»

شاهسوندی که اکنون از منافقین بریده و در خارج از کشور به سر می برد، درخصوص چگونگی عملکرد کشمیری می گوید: «یک طرح اطلاعاتی را راه انداخت و بسیاری از سران رژیم را دعوت کرد و گفت کاری کنیم که جلوی نفوذی ها را بگیریم و آنها را شناسایی کنیم، در حالی که خودش بالاترین نفوذی بود و این طرح را می داد و طبعاً هیچ کس جز خودش مسئولیت این طرح را بر عهده نمی گرفت و به این ترتیب اگر مزاحمینی بودند که ممکن بود نسبت به او حساسیت داشته باشند، تحت عنوان نفوذی ممکن بود آنها را از قسمت های مختلف حذف کند و در عین حال جایگاه خودش را مستحکم تر کند.

ما همان طور که گفتم در کردستان مشغول به رادیو مجاهد بودیم، بعدها معلوم شد که جمهوری اسلامی به دنبال راه افتادن رادیو مجاهد طرح بمباران ایستگاه رادیویی را در دستور کار خودش قرار داده، طرحی که کشمیری بعدها در سازمان گفت که پیشنهاد رفسنجانی بوده و پیگیری اش به نخست وزیری داده می شود.
ابتدائاً پارازیت هایی که فرستاده می شود و همچنان اثر نمی کند و طرح بمباران را می دهند که ابتدا شناسایی محل فرستنده در ارتفاعات و بعد هم بمباران آن است که مسئول این طرح کشمیری است و نتیجه هم معلوم است که چه سرانجامی دارد!»

اشاره شاهسوندی به موضوعی است که در کشاکش نبرد منافقین و نظام جمهوری اسلامی ایران پس از اعلام جنگ مسلحانه تابستان سال 60 رخ داد. رادیو منافقین (رادیو مجاهد) فعالیت بسیار شدیدی در سازماندهی نیروهای باقی مانده در خاک جمهوری اسلامی داشت. در این مقطع مسئولین تصمیم به نابودی مرکز این رادیو می گیرند.

ستادی از متخصصین بسیار مجرب نیروی هوایی، اداره فرکانس های مخابرات، اداره دوم ارتش و... تشکیل و مأموریت می یابند محل رادیو را کشف کنند. خسرو تهرانی که در آن مقطع دبیری شورای امنیت را برعهده داشته است، قائم مقام خود مسعود کشمیری را در رأس این ستاد قرار می دهد.

پس از شناسایی کامل و تهیه نقشه دقیق، یک جنگنده بمب افکن برای نابودی مقر رادیویی منافقین اعزام می شود که به دلایل نامعلومی دچار سانحه شده و سقوط می کند.

پس از این سانحه، ستادی برای بررسی علل آن مأمور می شوند که از سوی خسرو تهرانی که مسئولیت اطلاعات نخست وزیری را نیز بر عهده داشته است، بار دیگر مسعود کشمیری در رأس کمیته قرار می گیرد. در این عملیاتها جواد قدیری نیز کشمیری را همراهی می نموده است.

سعید شاهسوندی در مصاحبه خود همچنین به نامه ای از مسعود کشمیری اشاره می کند که به خوبی معرف شخصیت اوست و در بر دارنده اطلاعاتی پیرامون عملکرد وی می باشد.

شاهسوندی در توضیح این نامه می گوید: «این توضیح را می دهم چون بدون این توضیح نامه معنا پیدا نمی کند. در ماجرای انقلاب ایدئولوژیک کسانی که متحول می شدند، با مکانیزم هایی که بعداً عرض خواهم کرد، اینها بعد از متحول شدنشان و بعد از وصل شدنشان به رهبری دیگر در اینجا و در سازمان مجاهدین چیزی به نام دبیر کل، مسئول اول و.... وجود ندارد، بلکه چیزی که وجود دارد فقط رهبر است... مسعود کشمیری در این ایام نامه ای بعد از متحول شدنش می نویسد، این نامه بلند است و در این نامه اسم مسعود کشمیری ذکر نمی شود و با امضای محفوظ است و تحت عنوان "نامه یکی از قهرمانان عملیات ویژه" توضیحی می دهد که قهرمان عملیات ویژه به کسانی گفته می شود که در دوران حیاتشان یک کار بسیار ویژه انجام داده اند... این نامه بعد در نشریه مجاهد شماره 250 در همان سال 64 به چاپ رسید. هدف از چاپ این نامه در آن سال در واقع تأییدیه گرفتن برای ماجرای انقلاب ایدئولوژیک بود. آن موقع آقای رجوی احتیاج داشت که هر کسی حتی به بهای لو دادن بخشی از کارهایی که در آن سال ها صورت گرفته تأییدیه لازم داشت چرا که شرایط بحرانی بود، خطیر بود و احتیاج داشت همه به تأیید کاری که او کرده در واقع بپردازند. در مقدمه اش می گوید که صفت قهرمان در حیات هر مجاهدی کمتر به او داده می شود مگر که عملیات بسیار خطیر و ویژه ای را انجام داده باشد مگر این که در دوران حیاتش امتحان های ویژه ای را از سر گذرانده باشد.

البته این نامه اسم نمی آورد که مسعود کشمیری عامل و نویسنده این نامه است، ولی با کمی اطلاعات جانبی که انسان ها می توانند داشته باشند یا من اکنون از طریق این صحبت در اختیار شنوندگان خواهم گذاشت یا بخشی از آن را قبلاً گفته ایم، مقایسه و کنار هم نهادن این اطلاعات برای شما شنوندگان به خوبی روشن می کند که این نویسنده جز مسعود کشمیری کسی نیست، البته آن سال ها در درون روابط بخشی از افراد و شماری از افراد می دانستند.»

اگرچه این نامه توسط فردی نوشته شده که ادبیات موهنش مورد آزار خوانندگان خواهد شد، اما ضمن پوزش، برای معرفی شخصیت وی بخش هایی از آن را در ادامه آورده ایم.

در ابتدای نامه متن مفصلی است که مسعود کشمیری با کپی برداشتن از زیارتنامه ها به عربی نوشته است و با این عبارت شروع می شود که "السلام علیک یا مسعود، السلام علیک یا مریم، السلام علیک یا وارث امیرالمؤمنین..." که به دلیل محتوای وهن آلود آن از آوردن ادامه آن پرهیز می کنیم.

در این نامه مسعود کشمیری می نویسد: «من بنا به مسئولیتم سال ها در درون ارتجاع، البته تحت رهبری و امر تو غوطه خوردم. بالا و پایین آن را از نزدیک تجربه کردم، در مقاطع مختلف در حساس ترین ارگان های اصلی اطلاعاتی رژیم بوده ام، یعنی در شکل گیری سپاه پاسداران و جریان تصمیم گیریهای مقطع سرنگونی رژیم گذشته در ساواما و ضد اطلاعات ارتش در زندان اوین و در جریان شکل گیری اطلاعات سپاه و آماده شدنش برای کشتار مجاهدین در دادستانی و نقاط حساس تر بعدی...» نقاط حساس بعدی که همان شورای عالی امنیت است را نام نمی برد تا هویتش افشا نگردد.

در بخش دیگری از نامه اش می نویسد: «می خواهم بدون آن که زیاد فکر کنم و مطالبم را مرتب کنم، برخی نمونه ها و خاطره هایی را که در دل ارتجاع دیده ام، برایت بگویم.» و بعد ادامه می دهد: «در فروردین ماه 60 بود که برادر قهرمانم... {به احتمال خیلی زیاد مهدی افتخاری} از من خواست تا تمامی فعل و انفعالات نهاد... {شورای عالی امنیت} را دقیقاً زیر نظر بگیریم، به همین منظور برای محکم کردن پایم شروع به کار کردم. رهنمودها را برادر شهیدم... {احتمالا معدوم محمد بقایی} می داد. خطوط قسمتی که به آنجا نفوذ کرده بودم، برای همه ارگان های رژیم، اعم از دادستانی، کمیته ها، سپاه، آموزش و پرورش، جهاد سازندگی، جهاد دانشگاهی، وزارت ارشاد و رادیو و تلویزیون در آن مقطع لازم الاتباع و لازم الاجرا بود. یک بار خودم فضای به خصوصی را فراهم نمودم و متعاقباً تشکیل یک جلسه ویژه را دادم، بالاترین مهره های اجرایی رژیم به شورای عالی امنیت احضار شدند و از طریق چند تن از آنها که قبلاً با آنها صحبت کرده بودم، مسئله چک برخی افراد و این که نفوذی مجاهدین نباشند را مطرح کردم و بعداً خودم نیز وارد شده و نظراتی دادم.

یادم می آید در اوایل مرداد 60 که سازمان در آستانه اجرای یک طرح مشخص بود، ناگهان مسئول من تماس گرفت و به من گفت طرح اجرا نمی شود و آن را به تعویق انداخت. او در وقت خداحافظی ضمناً به من گفت مژده ای هم برایت دارم که اگر بدانی شور و عشق و ایمان بیشتری پیدا می کنی، هر قدر فکر کردم این مژده چه می تواند باشد، عقلم به جایی نرسید.

با خودم فکر کردم ممکن است ابلاغ عضویت باشد، یا مژده پیروزی عملیات دیگری در سازمان، یا نمی دانم چرا، چند روز بعد از این دستور {یعنی دستور لغو آن عملیات که کشمیری می توانست انجام دهد} صبح که به شورای عالی رفتم، دیدم همه ماتم زده اند، پرسیدم چه شده؟ گفتند: دیشب رجوی و بنی صدر با هواپیمایی به خلبانی معزی در فرودگاه پاریس به زمین نشسته اند {...} خارج بودن مسعود از دسترس رژیم یعنی بیمه شدن انقلاب، یعنی تداوم مبارزه و زنده ماندن اسلام انقلابی. خیلی خوشحال شدم و داخل اتاقم آمدم، در را از پشت اتاق قفل کردم و سجده شکر به جا آوردم، همه چیز برایم روشن شد، مژده ای که مسئولم به من گفته بود همین بود.»

شاهسوندی در تفسیر آن عملیات لغو شده، توضیح می دهد که آن طرح انفجار نخست وزیری بوده است که می بایست همان اوایل مرداد ماه انجام بگیرد، ولی به خاطر طرح خروج مسعود رجوی این طرح به 8 شهریور ماه منتقل می شود.

در ادامه نامه کشمیری آمده است: «در همان ایام که آغاز کار رادیو بود (مقصود رادیو مجاهد است) رژیم بیش از عملیات نظامی از صدای مجاهد وحشت داشت، در ابتدا، مسئله از طرف رفسنجانی و نخست وزیرشان پیگیری شد، وقتی پارازیت مسئله را حل نکرد، اقدامات جدی تری را می خواستند به مرحله اجرا بگذارند.

هیئت هایی از مخابرات، سپاه، رادیو و تلویزیون، ارتش و نیروی هوایی برای یافتن محل فرستنده تلاش می کردند، گزارشات ارسالی برای شورای عالی که به دست من می رسید حاکی از این بود که مسئله اصلی یافتن محل فرستنده رادیو است. شورای عالی دفاع در یکی از گزارشات خود نظر داده بود که در مقایسه با جبهه های جنگ اولویت را به شناسایی محل فرستنده رادیویی مجاهد بدهید.

در تاریخ... {طبیعتاً روزهای نزدیک به 8 شهریور} بعد از مدت ها برادر قهرمانم به خانه ما آمد {مقصود مهدی افتخاری است} همه از دیدنش به خصوص در جو خفقان و تنهایی خاصی که ما در آن بودیم، خوشحال شدیم. نمی دانستم که چه هدیه گرانبهایی را برایم آورده است، او گفت اگر سازمان تصمیم بگیرد که طرح ...{ طبیعتاً منظور انفجار نخست وزیری است} را به اجرا در آورد، تو چه طرحی داری؟ من هیچ طرحی را بهتر از انجام عمل فدایی ندیدم و بلافاصله طرح را گفتم، { مقصود عملیات انتحاری است}

مدت ها قبل روی این امر فکر کرده بودم و آن را اوج کار و ایفای مسئولیتم می دانستم، برادر مهدی {همان مهدی افتخاری} گفت این جواب تو بار مسئولیت ما را سنگین تر می کند و موقع خداحافظی گفت در مورد پاسخ نهایی ات فکر کن و بعداً به من بگو. او رفت و من با ابتلایی که دقایقی قبل آن را از سر گذرانده بودم به کلاسی بالاتر راه یافتم.{...}

از این پس دست هایم به اراده ات حرکت می کند و پاهایم به اراده ات قدم بر می دارد، و روحم و قلبم با شما یگانه است و ادامه می دهد، مرگ بر رژیم، درود بر رجوی، فدایی تو... {همانطور که اشاره شد نام وی درج نشده} تاریخ 27/2/1364"

اما شاهسوندی در حالی که به وضوح همچنان با جمهوری اسلامی موضع دارد،‌علت شکست پروژه کشمیری را اینگونه ترسیم می کند: «در واقع حکومت جمهوری اسلامی حکومتی از نوع حکومت های کلاسیک رایج دنیا نیست و یا حتی از نوع حکومت های استبدادی دنیا نیست که اگر سرانی از حکومت زده بشوند و یا از حکومت خارج بشوند، بقیه را رعب و وحشتی بگیرد و کلاً نظام فرو بپاشد.»

مسعود کشمیری همچنان زنده است، برخی از اعضای منافقین معتقدند او نیز همچون بسیاری دیگر از اعضای ارشد منافقین بریده است و برخی دیگر او را به دلیل جرم آشکاری که مرتکب شد،ه همچنان محتاج منافقین می دانند و معتقدند با مسعود و مریم رجوی در اردن به سر می برد. اما آنچه موجب افسوس است، این است که او در پی آنکه پرونده انفجار نخست وزیری همچنان مسکوت مانده است، علی رغم اینکه تمام اسناد محکمه پسند بر علیه او دلالت دارند، گویا مورد تعقیب هیچ نهاد بین المللی همچون اینترپل نیست و این است که بر مظلومیت رجایی و باهنر می افزاید...
نظرات 1 + ارسال نظر
AntiCom Group پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:12 ق.ظ http://anticom.ir/

سلام ..... خسته نباشی!!

http://anticom.ir
دیدنش ضرر نداره، خوندنش هزارتا نفع داره!!

یه سر بزنی خوشحال میشیم، حتما به دردت می خوره،
مخصوصا تو که وبلاگ نویسی!

بیا تا دیر نشده..... بدو ....!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد