منتظران

پویشی برای خواستن آمدنش

منتظران

پویشی برای خواستن آمدنش

حمله ناوی یا اتمی؟

یک استاد تاریخ داشتیم خیلی جذاب درس می داد  چون سنش بالا بود بیشتر وقایع تاریخ معاصر رو به چشم خودش دیده بود و از زوایه ای فراتر و زیبا تر از متون تاریخی عمق اتفاقات و حوادث رو برامون تشریح می کرد.منم عاشق تاریخ، محو میشدم تو کلماتش

اگر این قانون اعلال تو عربی دبیرستان نبود حتما می رفتم انسانی میخوندم! به عشق تاریخ

این استاد عزیز مدتی هم با مهدی کروبی در یک سلول زندانی بودند و همچنین با خیلی از آقایان ملی مذهبی و اصلاح طلبان و کل جیک و پیکشون رو هم میدونه و بعضی هاشم برا ما گفته!البته یواشکی..

سرتون رو درد نیارم استاد نقل میکرد البته از پدرش چون اون زمان یعنی سال 1332 بچه بوده..

میفرمودند :

مملکت در تب و تاب ملی شدن صنعت نفت بود و مردم دنبال خوندن نطق های مصدق و کاشانی و پی گیری جریان

زمانی که دیگه انگلیس از نوچه های داخلیش ناامید شد و رزم آرا هم به شهدای سبز پیوست!(ای بابا مارو هرکار کنن هی تو فاز سبزاییم) ایران رو تهدید به حمله نظامی کرد و رسما اعلام کرد که ناو جنگی اش در اسکله بوشهر پهلو خواهد گرفت.

پدرم نقل می کرد فردای اون روز رفتم بازار دیدم اکثر مغازه ها بستن و تک و توکی هم دارن میبندن و مردم توی بازار دارن با ترس فرار می کنن. اولش یه کم جا خوردم گفتم شاید اراذل و اوباش ریختن تو بازار اما خبری نبود

رفتم  پیش یه مغازه دار که داشت پول های توی دخل رو میریخت تو کیسه و سلام کردم. 

سلام حاج آقا

سلام تعطیلیم آقا تعطیل

چرا؟ چیزی شده؟طاعون اومده مگه همه در میرن؟

برو بابا تو هم خوابیا مگه خبر نداری؟

از چی؟

ناو جنگی انگلیس تو بوشهر پهلو گرفته همین امروز فرداست که تهران رو بگیرن لعنت به این مصدق بابا نفت ملی میخوایم چیکار!

بابا اینا همش بلوفه غلط کرده انگلیس

برو بابا کلت داغه برو زنو بچه ات رو وردارد برو شمال سمت شوروی!

بابا به فرض که بیان تو بوشهر کو تا برسن به تهران!

آقا برو اونور میخوام درو ببندم

حاجی بازاری با سرعت از مغازه اش دور شد و در خیابان بازار مورچه هم پرنمی زد!

اکنون ایران سال 1389

رئیس جمهور قدرت نظامی جهان، ایران رو تهدید به حمله اتمی میکنه مردم پای تلویزیون همه با هم به شیوه برره ای می خندن! 

ای بابا شما مگه عقل ندارین بابا این اوباماست رئیس ابرقدرت دنیا میزنه ها عینه هیروشیما دود میشیم تو ناکازاکی سرخ میشیما! ای خدا از دست این مردم! 

اصلا بمب اتمی شاید نمیدونید چیه؟ ها؟بابا از اون ناوی که بابا هامون از ترسش در رفتن خیلی بدتره ها... 

ای بابا بازم میخندن!

فردا همه دارن عین روزای قبل میرن سرکار، بچه ها تو سرویس مدرسه میخونن و سر راننده رو درد آوردن، کرکره مغازه ها میره بالا و همسایه ها صبح جدید رو به هم تبریک میگن

میرم سمت یه مغازه دار

 

سلام صبح شما بخیر

سلام آقا

آقا میشه بپرسم چرا امروز مغازه رو تعطیل نکردین؟

آخه چرا تعطیل کنیم؟

آخه دیشب اوباما ایران رو تهدید به حمله اتمی کرد

خب؟

نمی خواید در برید؟

مغازه دار غش میکنه از خنده و من هاج و واج...

به یه دانشجو میرسم

سلام مهندس

سلام بابا مونده تا مهندس

میگم مهندس جون داری میری دانشگاه؟

آره امتحان دارم

مگه امتحانا برگزار میشه؟

چرا نشه؟

آخه اوباما ایران رو تهدید اتمی کرده

آره شنیدم ،غلط کرده! ببخشید من دیرم شد  

و مهندس آینده دوان دوان رفت و من ماندم و تفاوت های این دو تاریخ!

آیا قدرت ابرقدرت های جهان کمتر شده و یا ما شجاع تر شده ایم .شایدم حمله اتمی دردش کمتر از حمله ناویه! 

هرچیزی که هست این ایران عزیز و اسلامیه با اقتدار و با مردمی با دل شیر مردمی که لشکر فولادین حضرت منجی (عج) خواهند بود. این است دستاورد بزرگ انقلاب اسلامی

نظرات 21 + ارسال نظر
الیاس دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:46 ب.ظ http://traway.ir

سلام
محمد خان آخه چرا این لینک منو نمی ذاری؟
جون به لبم کردی برای اون وبلاگ معلم فراری این همه اذیت نکردی
بی زحمت این لینک منو با نام
ابدارخونه سایبری
بذار
لینکت هم داخل سایت من هست کافیه یه نگاه بندازی...

خیلی عذر می خوام تقاضا برا لینک خیلی بالاست برا همین همه رو حذف کردم ببخش

علی دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:40 ب.ظ

من نفهمیدم منظورت از این مطلبت چی بود؟؟
الان باید بخندیم؟؟
یا به به و چه چه بگیم به این اقتدار رژیم؟؟راستش ما اوج اقتدار رژیم رو تو جریان ملوانای انگلیسی دیدیم...ْآره گلم!!
کدومش
بی زحمت از این به بعد مطلب های گنگ میزاری در انتهای مطلب بنویس طنز بود که ما آخرش بخندیم...

هههه
آره عین میر حسین چیزوی!
تو مناظره میگفت:
ما چیز اون ملوان هارو گرفتیم بعد چیز کت شلوار تنشون چیز کردیم بعد آزادشون کردیم چیز آخه این چیزه!
نه اون نه تو نمیدونید در آوردن لباس نظامی از تن اون ملوان ها و فرستادنشون با کت شلوار به انگلیس چه ضربه ای به نیروی دریایی انگلیس زد.
حالا سرتو درد نیارم نه بخند نه گریه کن یه کم فکر کن
به خاطر گشت ارشاد کل افتخارای مملکتت رو کتمان نکن!
خب یه کم اون دوگوله رو به کار بنداز اگر خنده دار بود بخند اگرم نبود نه!

اره بانو! سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:37 ق.ظ http://type-neveshte.mihanblog.com/

سلام. دم شما گرم دوباره! عالی بود عالیییییییی...!
راستی! از اون چیزای یواشکی استادتون بگید...!!!!!! :))

محمدحسین سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:43 ق.ظ

پاسخی به متن سخنان موسوی در آخرین دیدار او که در سایت کلمه گزارش شده است:

<می ایستیم تا جریان اعتراضی به قانون اساسی بازگردد>

لینک:
http://roozaaneh.blogfa.com/post-466.aspx

زهرا سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:18 ق.ظ http://mahyazin.blogfa.com

چقدر جالب مینویسید
من دونه دونه دارم میخونم و نظر میذارم منتظر بقیه نظرا باشید
شما هم سر بزنید
یا علی

همت سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:41 ق.ظ http://heyatonline.blogfa.com

دمت گرم
رئیس جمهور قدرت نظامی جهان، ایران رو تهدید به حمله اتمی میکنه مردم پای تلویزیون همه با هم به شیوه برره ای می خندن!

RFN سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:56 ق.ظ http://www.rfn.ir

من میپذیرم که ما نسبت به چند سال پیش مقتدر تر شدیم
اتفاقا من هم مثل خودت به تاریخ خیلی علاقه دارم. به قول یک استاد بزرگ تاریخ(اسمش یادم نیست) بهترین راه شناخت یک ملت تاریخ نوشته و نانوشته اونهاست
ما تاریخ نوشته داریم اما از بعد از انقلاب تاریخ نانوشته زیادی داریم که اگر نوشته بشه شناخت بیشتری میشه بدست آورد.
مثلا مسئله دریای خزر( ببین که سهم ما از دریای خزر چقدر بوده و چقدر شده)
همون مسئله ملوانان انگلیسی که جای بحث زیادی داره
بحث خلیج فارس و جزایرسهگانه که اعراب هی میگن مال ماست و ما هم فقط داریم نگاشون میکنیم.
با تمام این احوالات من معتقدم که ما از 50 سال یا 100 سال پیش در جهان مقتدرتریم و این باعث افتخار ماست
به یه دوست بالاتر گفتی که به خاطر گشت ارشاد تمام افتخارات رو زیر سوال نبره. این حرفت رو خیلی پسندیدم
من هم بهت میگم به خاطر اینکه این حکومت اسلامیه تمام اتفاقاتش رو تائید نکن

سلام
ان شاءالله در بحث نوشتن تاریخ بعد از انقلاب موانع برداشته شه
خوش حالم که به اقتدار کشور اسلامیمون افتخار میکنید.
من همه اتفاقات رو تایید نمیکنم خیلی جاها سستی هست کاهلی هست حتی خیانت به بیت المال هست اما روش درست درمان زخم هاست و عقیده ما اینه که اگر عضوی عفونی شده باید از بدن جدا بشه تا به بقیه اعضا آسیبی نرسونه اما اون خارج نشین های عافیت طلب هی میگن این دمل های چرکین رو آزاد کنید!

RFN سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:59 ق.ظ http://www.rfn.ir

بابا محض رضای خدا هم که شده جواب اون پیشنهاد من رو بده

عذر میخوام نمیتونم پیشنهادتون رو قبول کنم به دلایل خاص
به نظرم نیازی به وبلاگ مشترک نیست من از تریبون خودم حرفامو میرنم شما از تریبون خودت این جوری راحت ترم

سرباز آزاده سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 ق.ظ http://hamianeenghelab.blogfa.com

سلام خیلی اتفاقی اینجا اومدم!!!
مطالب به روز و پر بیننده ای دارید .
به ما هم سر بزنید.
gv88.blogfa.com
hamianeenghelab.blogspot.com

سرباز آزاده

hami.enghelab.eslami@gmail.com

hamianeenghelab.blogfa.com

همت سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:37 ب.ظ http://heyatonline.blogfa.com

این رفیقمون میگه سی ان ان اعلام کرد که: پایگاه اتمی بوشهر و اصفهان امشب ساعت 24 به طور کامل هوا میره، نمیدونی تا کجا میره، من این توپ رو نداشتم... !؟

شیما سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 04:14 ب.ظ

خیلی خیلی جالب بود
ممنونیم

RFN سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:05 ب.ظ http://www.rfn.ir

اقتدار داشتن که بد نیست و همه تائید میکنن
دفع عضوهای چرکین (از این بگذریم که چرکین یعنی چی) با حرف دفع حداقلی و جذب حداکثری در تناقضه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ممنون که ژیشنهادمو بررسی کردی. اما کاش دلایلت رو هم میگفتی. میتونی به همون ایمیلی که بهت دادم دلایلتو ایمیل کنی

دوست گلم میشه بگید دفع دمل های چرکین کجاش با سیاست دفع حد اقلی و جذب حد اکثری متنافضه؟؟
به نظر شما اون حد اقل ها همون دمل های چرکین نیستند؟
به نظر شما منظور رهبری بزرگوار ازاین سیاست یعنی دفع هیچ کی و جذب همه؟
نه یک عده در این فتنه باید دفع شوند این از واضحات است و منظور از دفع حد اقلی هم فکر نکنم نوری زاده و کدیور و گنجی و سازگارا باشند چون اونا چند ساله دفع شدند پس یه عده هرچند معدود باید دفع شوند
دلیلم تفاوت دیدگاه شما نسبت به ولایت فقیهه شما این اصل رو قبول ندارید و من دوست ندارم باهاتون همکاری کنم

محمد جواد چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:06 ق.ظ http://faryad123.blogfa.com

سلام
مطلب رو خوندم جالب بود و جذاب
درمورد مطلبی که درمورد مطلبم گفتین
باید بگم که ماهم امیدواریم دکتر زاکانی اینطور باشد اما مشی رسانه های ایشون جدیدا خیلی ناصواب عمل میکنند که باعث تاسف است
موفق باشید

ره جو چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 06:58 ق.ظ http://www.naghdazad.blogfa.com

خوب بود.اما به نظرم بهتر از این هم می تونید بنویسید که هم گوشه ای از طنز داشته باشه و هم محکمتر و تکان دهنده تر. شبهه در سپیده دم و یا وضعیت قرمز در سعادت آباد محکمتر بود. ولی روی هم رفته خوب و جالب بود و این هم به خاطر ارتباطی که بین گذشته و حالا ایجاد می کنید.
موفق باشید

آقای بهشتی چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:21 ب.ظ http://houry.blogfa.com/

سلام علیکم برادر
روایت بسیار تفکر برانگیزی بود. بنده بسیار استفاده نمودم. مرحبا. مرحبا. قلم بسیار شیوایی دارید.
به بنده هم سر بزنید.



الیاس چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:55 ب.ظ http://traway.ir

هرچور صلاح میدونی...
ولی اگه بذاری شاید بهتر باشه...شاید:d

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:22 ب.ظ

دلیلش اینه که پوسن ملت تو این سی سال کلفت شده

گمون کنم پوست ملت سال 32 از فشار های عمال قاجارو پهلوی خیلی میبایست کلفت تر بوده باشه تا حالا....

سحریار جمعه 27 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:15 ب.ظ http://saharyar.blogfa.com

خیلی عالی بود.این مقایسه دیالوگی.

باز باران جمعه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:05 ب.ظ http://www.baharbia.blogfa.com

سلام حاشر عزیز

خدا این نوشته رو چرغ قبر قیامتت کنه. خیلی خوب بود. امیدوارم ادامه پیدا کنی.

زنده و برازنده ظهور باشی.

مفتخر به پیوند شما شدم

سلام برادرم
اشک شوق در چشمم حلقه زد چه دعای خوبی کردی

[ بدون نام ] یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:39 ق.ظ

عجیب جالب بود ............
مم نون .......

بندانگشتی جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:56 ق.ظ http://band128.persianblog.ir/post/33/

یادمه استادمون میگفت در واقعه آتش زدن و احراق بیت امیرالمومنین و حضرت زهرا (س)، سلمان و ابوذر و مقداد کنار نایستادند؛ بلکه سقیفه صحنه درگیری مصداق آیه نور و آیه ظلمت بود، قد و قواره سلمان و مقداد و ابوذر نمیرسید و باید اطاعت میکردند. صحنه، صحنه زور آزمایی ابرانسانها در آن لحظه تاریخ شده بود. صحنه ای که در اوج مظلومیت است چرا که هیچ کسی در جبهه حق نیست که بتواند کاری بکند تا غربت و تنهایی، ولی خدا را در بر نگیرد. احراق بیت از عاشورا هم سنگین تر است. عاشورا 72 یار اجازه حضور پیدا کردند اما مدینه همه از شدت کوچک بودن برای این امتحان بزرگ باید کنار می ایستادند تا جلوی دست و پای بزرگتر ها را نگیرند.

این جنگ ادامه پیدا کرده است. پارسال این موقع خیابانهای ما را تا صبح با ظلمت فتنه تاریک می کردند تا ولایت را به صحنه بکشند و یکبار دیگر جنگ ولی ها و ابرمردهای دو طرف آغاز شود. تا جایی که خودتان دیدید، احمدی نژاد دیگر قدش نرسید که جنگ را ادامه دهد.
ولی این دفعه یک مشت بچه پا برهنه و پاپتی، با همه کوچکی شان میدان را رها نکردند. مثل مورچه هایی که به چنگ فیل رفته اند وسط آمده اند اما حاضر نیستند بگذارند در این جنگ نوبت به آقایشان برسد. عجب اتفاقی است!! آدم از وحشت، نفسش در سینه حبس میشود وقتی یادش میاید با دست خالی به چه جنگ پیچیده ای پا گذاشته ایم. ما صفر هستیم و بازی کردن در پازل ابرمردها را که بلد نیستم، اما تصمیم گرفته ایم این دفعه هیچ گردی بر قبای آقای ما نشیند. عجب کار ترسناکی کردیم. از فیلمهای ترسناک هم ترسناک تر است. ما اگر یک روز هالیوود بزنیم. صحنه های وحشت فیلمهای ما را این صحنه ها تشکیل خواهد داد!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد