مردی که سالهای نوجوانی را به دفاع از او پرداختم در برابر هجمه های خناسانی که اورا عالیجناب سرخ پوش خواندند ...
سیل هجمه هایی که اورا اکبرشاه میخواندند و دروغ هایی را که از میزان مکنت و مالش به خورد اذهان مردم میدادند و من چقدر از او دفاع کردم ....
اما در اوان جوانی همان خناسان دیروز اورا آیت الله و با کفش پشتش نماز خواندند و من هاج و واج حمایت هایی که از او کردم و او از ما نکرد...
نوجوانیم به حمایتش گذشت و جوانیم به مخالفتش نگران ادامه داستان من و هاشمی بودم که ناگهان نوشتند The end . خدایا رحم کن وقتی داستان من تمام میشود از من راضی باشی