منتظران

پویشی برای خواستن آمدنش

منتظران

پویشی برای خواستن آمدنش

برای ارغوان ریگی!

صدای ساز دهنی دختری زیبا و معصوم،تاریکی و آرامش شب،پشت پنجره کافه بلوط پدری پنهان شده و به دخترش خیره شده است.

شات بسته دوربین و زوم بر قطرات اشک پدر...

 

مامور اطلاعات آرام صدا میزند:

تکون نخور!

 

پدر به آرامی برمیگردد.

 

چهره چندین مامور را با لباس شخصی میبیند که به کسانی که در این مدت به شهادت رسانده است خیلی شبیه هستند.

مامورین پدر را می خوابانند.

صدای سازدهنی دختر به گوش می رسد.

مامور لپ تاپش را باز میکند:

هوالجبار

عبدالمالک ریگی دستگیر شد. منتظر هماهنگی جهت اعزام به وطن هستیم

با تشکر

مرصاد 1

 

عبدالمالک التماس می کند تا بگذارند دخترش را ببیند. اشک می ریزد مامورین درحال گونی پیچ کردنش هستند. و به التماس ها و اشک های او توجه نمی کنند.

دختر بیرون می آید و پدرش را گونی پیچ می بیند.

ماموری جهت کنترل دختر اقدام میکند . به دستانش دستبند میزند.

دختر به ماموران التماس میکند تا پدر را رها کنند. 

 خواهش میکنم من سال هاست پدرم رو ندیدم. میتونید من رو ارغوان صدا کنید.ببینید من چه قدر به شما اعتماد دارم.ترو خدا پدرم رو رها کنید. 

اما ماموران سنگدل بدون توجه به اشک های دختر ،عبدالمالک را به طرز وحشیانه عقب ماشین انداخته و درب صندوق را می بندند.

دوربین ماه را نشان میدهد و حرکتش اسلو موشن میشود. چهره های مامورین سیاهپوش نقابدار دلهره را به دل مخاطب می اندازد. ارغوان ریگی دستبند به دست با نهایت مظلومیت شاهد ربوده شدن پدر خود است.

موسیقی ملایم و صحنه غم انگیز است وچشم ناظرین اشک بار به حال دختری که نگذاشتند پدرش را ببیند!

کات!

کارگردان: بچه ها خسته نباشید همه استراحت کنن

بچه ها:شمام خسته نباشید آقای حاتمی کیا!