منتظران

پویشی برای خواستن آمدنش

منتظران

پویشی برای خواستن آمدنش

ارام جانان

بدل الهام میگردد که الهامم نمی آید
نمی دانم چرا آرام جانانم نمی آید

نگارم سالها چشم انتظار دیدنت بودم
ولیکن قصه لیلی ومجنون سر نمی آید

ز بهر دیدن تو چشم هایم را نمی بندم
ز شوق دیدنت خوابی به چشم من نمی آید

هزاران بار مردم من ولیکن زنده کردی باز
بدان اینکار جز ناز تو از کس بر نمی آید

چو ماه اندر دل چاهی و خورشیدی به پشت ابر
که دستم کوته از هر دو و کاری بر نمی آید

گلستان دل من سوخت از داغ فراق تو
بجز شعله دگر چیزی برون از قلب بیمارم نمی آید

بدان آخر در این دنیا نباشد بین ما وصلی
رسی وقتی کنارمن که سودی بر نمی آید

بدان تنها تر از تنها میان کوچه میمیرم
ولی آهی دگر از سینه ام بیرون نمی آید 

منبع:مهدی ماهروhttp://www.emammahdi.com

تو کجایی گل نرگس؟

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس

تو کجایی گل نرگس؟

به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است ز جنس غم و ماتم زده آتش به دل عالم و آدم

مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟

ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت

نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت

به فدای نخ آن شال سیاهت

به فدای رخت ای ماه! بیا

صاحب این بیرق و این پرچم و این روضه و این بزم تویی

آجرک الله! عزیز دو جهان ، یوسف در چاه

دلم سوخته از آه نفس های غریبت

دل من بال کبوتر شده ، خاکستر پرپر شده

همراه نسیم سحری روی پرفطرس معراج نفس گشته هوایی

و سپس رفته به اقلیم رهایی ، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی

و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی

به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد

نگهم خواب ندارد ، قلمم گوشه ی دفتر غزل ناب ندارد ، شب من روزن مهتاب ندارد

همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچاره دلداده دلسوخته ارباب ندارد ...

تو کجایی؟ تو کجایی؟ شده ام باز هوایی

و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم

و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود

چون تپش موج مصیبات بلند است ، به گستردگی ساحل نیل است

و این بحر طویل است

و ببخشید که این محمل خون بر  تن تبدار حروف است که این روضه مکشوف لهوف است

عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج زن آب فرات است

و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است

ولی حیف که ارباب قتیل العبرات است

ولی حیف که ارباب اسیر الکربات است

ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنه یار است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی

الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که " الشمر" ...

خدایا چه بگویم که شکستند سبو را و بریدند ...

دلت تاب ندارد به خدا با خبرم

می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی

تو خودت کرب و بلایی

قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی

تو کجایی ؟...... تو کجایی ؟ 

 

منبع : حمیدرضا برقعی از سایت http://www.emammahdi.com